Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2597 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
bulk
U
حجم بزرگی از چیزی
organization
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
skew
U
میزان عدم تناسب چیزی
slowdowns
U
کاستن سرعت یا میزان چیزی
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
slowdown
U
کاستن سرعت یا میزان چیزی
skewing
U
میزان عدم تناسب چیزی
skews
U
میزان عدم تناسب چیزی
skew
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
yardage
U
میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
skewing
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
slippage
U
میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
loss assessment
U
ارزیابی میزان خسارت
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
system follow up
U
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
stuck on
<idiom>
U
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
phases
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phased
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase
U
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
availability
U
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo
U
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
destitution
U
بی چیزی
something
U
یک چیزی
something
U
چیزی
aught
U
چیزی
to poke a hole in any thing
U
چیزی را
light purse
U
بی چیزی
anything
U
چیزی
indigence
U
بی چیزی
corks
U
راه چیزی
lion's share
U
همهی چیزی
to have something
U
چیزی داشتن
to pique oneself on something
U
چیزی بالیدن
bring to mind
<idiom>
U
چیزی را به یادآوردن
to sniff something
U
بو کشیدن چیزی
cork
U
راه چیزی
inlay
U
در چیزی کارگذاشتن
To tear oneself away from something .
U
دل از چیزی کندن
to make a hand of anything
U
از چیزی سودبردن
to look for anything
U
چیزی گشتن
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
To pinch some thing .
U
چیزی را کش رفتن
inlaying
U
در چیزی کارگذاشتن
To brag and boast . To profess something .
U
از چیزی دم زدن
We didnt get a share (acut).
U
به ما چیزی نرسید
inlays
U
در چیزی کارگذاشتن
to throw something overboard
U
چیزی را ول کردن
I owe you one.
[colloquial]
U
من یه چیزی به تو بدهکارم.
to have a sniff of something
U
بو کشیدن چیزی
To let something slip thru ones fingers .
U
چیزی را از کف دادن
to net soemthing
U
با تورگرفتن چیزی
boundary
U
حدود چیزی
consign
U
سپردن چیزی به
consigned
U
سپردن چیزی به
boundaries
U
حدود چیزی
wriggler
U
چیزی که می لولد
consigning
U
سپردن چیزی به
to net soemthing
U
به تورانداختن چیزی
get a load of
<idiom>
U
دیدن چیزی
unstring
U
نخ چیزی را کشیدن
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
trail
U
خط ی در امتداد چیزی
trailed
U
خط ی در امتداد چیزی
trailing
U
خط ی در امتداد چیزی
ask a boon of me
U
از من چیزی بخواه
position
U
محل چیزی
positioned
U
محل چیزی
have on
<idiom>
U
پوشیدن چیزی
hold out on
<idiom>
U
رد چیزی از کسی
trails
U
خط ی در امتداد چیزی
resignation
[from something]
U
استعفا
[از چیزی]
consigns
U
سپردن چیزی به
deducts
U
کم کردن چیزی از کل
deducting
U
کم کردن چیزی از کل
to refresh oneself
U
چیزی خوردن
waterish
U
هر چیزی شبیه اب
spiel
U
از چیزی دم زدن
To go after something.
U
پی چیزی رفتن
To discover (realize, assess) something.
U
به چیزی پی بردن
to equip something
U
چیزی را آراستن
coding
U
کد گذاری چیزی
The point is that…
U
چیزی که هست
This is more like it. Now this makes sense.
U
حالااین شد یک چیزی
fills
U
پر کردن چیزی
fill
U
پر کردن چیزی
bonks
U
خوردن سر به چیزی
deducted
U
کم کردن چیزی از کل
deduct
U
کم کردن چیزی از کل
to obtain something
U
گرفتن چیزی
rejection
U
نپذیرفتن چیزی
recovery
U
تحصیل چیزی
recoveries
U
تحصیل چیزی
bonk
U
خوردن سر به چیزی
Recent search history
Forum search
1
19 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1
چیزی که عوض داره گله نداره
1
معنیکلمهیعشرت
1
وقتی انسانها بر اساس دارایی اشان ارزیابی می شوند
1
ميشلين پاسيبل
1
confinement factor
1
She ferreted in her handbag and found nothing.
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1
whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com